معنی شخص حساس

حل جدول

شخص حساس

احساساتی، دل نازک، رقیق القلب، زودرنج، سریع التاثر، نازک دل


حساس

شکننده، زودرنج، دل نازک

فارسی به عربی

حساس

حاد، حساس، حی، عرض، متانق، متیقظ


شخص

رجل، زمیل، شخص، واحد

لغت نامه دهخدا

حساس

حساس. [ح َس ْ سا] (ع ص) نیک دریابنده. (غیاث). بسیارحس. سخت ادراک. تیزحس. شدیدالحس.
- سلولهای حساس، یاخته های احساس کننده. رجوع به سلول و به کتاب جانورشناسی عمومی فاطمی ص 168 و 202 شود.

حساس. [ح َ] (ع اِ) در حق چیزی گویند که آنرا تفحص کنند و نیابند. (منتهی الارب).و فارسی زبانان در این وقت «لعنت بر شیطان » گویند.

حساس. [ح ُ] (ع اِ) ماهی ریز که آن را خشک کنند. (منتهی الارب). ماهی خرد. (مهذب الاسماء). || پاره های سنگ ریزه. || ریزه از چیزی. || شومی. || بدخوئی. (منتهی الارب). || بدخو. (مهذب الاسماء). || ج ِ حُساسَه.

فرهنگ عمید

حساس

کسی که سریعاً از اعمال دیگران ناراحت می‌شود،
ویژگی چیزی که سریعاً در برابر عوامل بیگانه عکس‌العمل نشان می‌دهد،
٣. [مجاز] مهم: موقعیت حساس،
دارای گیرایی قوی: شامهٴ حساس،


شخص

سیاهی انسان که از دور دیده شود،
آدمی، انسان،
خود (برای تٲکید): شخص شما،
(حقوق) آن‌که دارای حق و وظیفه است: شخص حقیقی،
[قدیمی] بدن انسان، کالبد مردم، تن،
* شخص اول مملکت: [مجاز] ارجمندترین و گرامی‌ترین شخص که در مملکت مقامش از همه بالاتر باشد، پادشاه، رئیس دولت،
* شخص ثالث: (حقوق) شخصی غیر از مدعی و مدعیٌ‌علیه که در مرحلۀ دادرسی وارد دعوی شود، سوم‌کس،

عربی به فارسی

حساس

ظریف , خوشمزه , لطیف , نازک بین , حساس , نفوذ پذیر , دارای حساسیت , غلغلکی , زود رنج , نازک نارنجی , دل نازک

مترادف و متضاد زبان فارسی

حساس

احساساتی، دل‌نازک، رقیق‌القلب، زودرنج، سریع‌التاثر، نازک‌دل،
(متضاد) بی‌تفاوت، غیرحساس، خطیر، مهم، حیاتی، درخور توجه، آلرژیک

فرهنگ فارسی هوشیار

حساس

بسیار حس، سخت ادارک، دریابنده، تیزحس


فیلم حساس

نگار گیر ماراک (ماراک حساس)

فرهنگ معین

حساس

حس کننده، دریابنده، کسی که موضوعی را زود درک کند، در فارسی: زود رنج. [خوانش: (حَ سّ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حساس

دلنازک، زودرنج، زودکنش

معادل ابجد

شخص حساس

1119

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری